برادران {معرفی شخصیت‌های برجسته معاصر با شهید نواب}

خلیل طهماسبی

خلیل طهماسبی در سال 1302 در تهران به دنیا آمد و در خانواده‌ای با ایمان و مذهبی پرورش یافت. وی در سال 1327 هجری شمسی با نواب صفوی در منزل آیت الله تکامل آشنا شد و مفتون اندیشه‌های او گردید. وی در تاریخ 1329/2/16 به دستور رهبر فداییان اسلام  رزم‌آرا نخست وزیر وقت را به قتل رساند و راه را برای ملی شدن صنعت نفت هموار ساخت. وی به همین علت مدت 20 ماه در زندان دادگستری بازداشت بود تا اینکه در سال 1331 با تغییر شرایط زمان و به منظور عوام فریبی مجلس شورای ملی با تصویب ماده واحده‌ای او را به عنوان قهرمان ملی معرفی و عفو کرد. طهماسبی پس از آزادی از زندان با خواهر حجت الاسلام شیخ محمدرضا نیکنام ازدواج نمود و فرزندی به نام مهدی را به یادگار گذاشت. سرانجام خلیل طهماسبی پس از اعدام نافرجام حسین علاء نخست وزیر وقت در سحرگاه 27/10/1334 به حکم بیدادگاه رژیم شاهنشاهی به شهادت رسید.

 طهماسبی در بازداشتگاه پس از اعدام انقلابی رزم‌آرا

خلیل طهماسبی در تاریخ 16/2/1329 رزم‌آرا نخست وزیر وقت را در مسجد شاه به هلاکت رساند و با فریاد الله اکبر سرافرازی اسلام و قرآن را به همه مردم اعلام نمود. چند لحظه بعد مأموران رژیم او را به کلانتری 18 انتقال دادند و خلیل در آنجا خود را فدایی اسلام، نابود کننده دشمنان اسلام و ایران و عبد الله موحد رستگار معرفی کرد. استاد طهماسبی در اتاق سرهنگ بهرامی (رییس آگاهی) سرش را بر روی دسته مبل قرار داد و از گفتن هر گونه اطلاعاتی خودداری نمود. زمانیکه سرتیپ دفتری (رییس شهربانی) ایشان را دید، اظهار داشت او بسیار شبیه سید حسین امامی است. بدین ترتیب طهماسبی تا زمانیکه مطمئن نشده بود که  رزم‌آرا کشته شده،  سخنی نگفت.

 خلیل در همه جا مردم را به مبارزه علیه ظلم ستمشاهی دعوت می‌کرد. یک روز که در مسجد شاه جمعی از مردم در گوشه‌ای نشسته بودند، استاد به طرف آنها رفت و آنان را به شرکت در انتخابات برای تعیین وکلای صالح متدین فرا خواند. ناگهان یکی از افراد برخاست و گفت: «آقا،  شما لباس گرم به تن کرده و با شکم سیر صحبت می‌کنید و از بدبختی،  سرمازدگی و گرسنگی ما خبر ندارید.» چهرة طهماسبی سرخ شد. پالتویش را درآورد و به او گفت: «من نیز همانند شما و اغلب مردم این مملکت کارگر هستم و از رنج بازو و قدرت دستم  امرار معاش می‌کنم ولی اگر این پالتو و هر چیز دیگری بخواهد بهانه به دست شما بدهد و مرا از انجام وظیفه باز دارد،  به دور می‌افکنم. من جامه‌ای را که مانع حق گویی شود،  نمی‌پوشم.» سپس پالتوی خود را به آن جوان داد و با مهربانی به او گفت: «بدان که تربیت شدگان آموزشگاه اسلام،  سر و جان در راه هدف می‌بازند.»

 خلیل طهماسبی

منبع : نرم افزار فدایی