سید مجتبی {شرح کامل زندگی شهید نواب}

شهادت

عاشقان شهادت, به جایگاه تیرباران رفتند, چند لحظه بیشتر به دیدار دوست باقی نمانده بود, سید نگاهی به قاضی عسگر کرد و گفت: «ما شهید می شویم, اما بدانید از هر قطره خون ما مجاهدی تربیت خواهد شد و ایران را اسلامی خواهد کرد.» مأموری پارچه سیاهی به او داد, اما نواب گفت: «لازم نیست می خواهیم با چشم باز به استقبال شهادت برویم و با چشمان باز با خدا و نیکان بزرگوار خود رو به رو شویم.» پس به دوستانش گفت: «به زودی به دیدار امامی عزیز می رویم. همزمان با یکدیگر اذان بگویید. اینها نباید فکر کنند ترسیده ایم. شاد باشید, به زودی امامی را می بینیم.» صدای دلنواز اذان در گلوها پیچید, ناگهان زمان ایستاد. تفنگها غرش مرگباری سر دادند و گلوله های آتشین به پرواز درآمدند. خون سرخ فرزند علی بن ابیطالب (ع) برای همیشه در کارنامة سیاه محمد رضا شاه پهلوی ثبت شد, گویی از ابتدای تاریخ مهر شهادت بر پیشانی فرزندان زهرای اطهر (س) خورده بود. در همین لحظه یکی از نمایندگان ارباب آمریکایی محمد رضا شاه با یک جیپ نظامی وارد پادگان عشرت آباد شد و پیکر مطهر نواب را با عکسی که در جبیش بود, تطبیق نمود. دیگر خیال اربابان رژیم سفاک پهلوی راحت شد. روز بعد خبرگزاریهای بزرگ دنیا نوشتند:«مردی که سالها منافع غرب را در ایران به خطر انداخته بود, دیشب اعدام گشت.» با طلوع خورشید پیکر خون آلود فداییان اسلام در گورستان مسگر آباد به خاک سپرده شد. ولی پس از مدتی بازماندگان فداییان پیکرهای یاران عزیزشان را شبانه به وادی السلام قم انتقال دادند.

منبع : نرم افزار فدایی