سید مجتبی {شرح کامل زندگی شهید نواب}

پس از اعلام ارتداد کسروی 

شهید نواب در هجرتی دوباره پس از اعلام ارتداد کسروی از سوی علمای نجف به وطن بازگشت و باز هم مردی از نسل محمد (ص) برای زنده نگهداشتن حرمت دین اسلام و ائمه اطهار (ع) به پاخاست؛ علماء نجف نیز او را چراغ راه هدایت دانسته و برای برافروزی آن یاری اش نمودند؛ آیه الله مدنی 13 دینار، آیه ا... حاج سید ابوالقاسم خوئی 2 دینار و یکی دیگر از علماء نیز 5 تومان برای خرج سفر به او پرداخت کردند، سید در اولین روز ورودش به آبادان به یکی از خیابانهای پرجمعیت آن شهر رفته، در میان جمعیت چهارپایه ای قرار دادتا بر روی آن بایستد، و مردم را برای شنیدن حقایق دعوت کند. او سخنان خود را چنین آغاز کرد: «آزادی باید درچارچوب قانون باشد، آزادی همراه با لجام گسیختگی و خارج از قانون، نوعی فریبکاری است و یگانه قانونی که تمام شئون اجتماعی و اخلاقی و سازمان وجودی بشر را مراعات کرده، قانون سازنده و آفریننده جهان هستی یعنی خداست... » سخنان نواب در مورد کسروی، تمدن و انسانیت، مردم را تحت تأثیر قرار داده و شور و هیجان خاصی در میان اهالی شهر پدید آورد، شهربانی آبادان نگران و وحشت زده جمع رامتفرق ساخته و نواب را دستگیر نمود، مردم که بر اثر سخنان سید تبدیل به موجی از دریای خشم و نفرت نسبت به رژیم شده بودند برای حمایت از او به طرف مأموران حمله کردند، اما نواب از آنان خواست تا آرامش را حفظ نمایند. سرانجام به دلیل فشار مردم بعد از چند ساعت ایشان آزاد شده به میان جمعیت بازگشت پس از آن نواب به درخواست مردم 5 روز درمسجد نو و حسینیه بزرگ این شهر سخنرانی کرد.

 زمان همچنان می گذشت و سید مجتبی به دنبال هدف بزرگ و والایش باید به تهران می رفت.

 

اولین دیدار 

 او  در آغاز ورود به پایتخت به مدرسه مروی نزد «آقای مهدی حائری» رفت؛ سپس در محلة چهارسوق بازار برای آگاه ساختن مردم تهران سخنرانی نمود. روز بعد برای یافتن کسروی به ادارة «مجله پرچم» قدم نهاد. سید مصمم بود که در برخورد با کسروی فقط یک مطلب را دریابد: «آیا او به این سخنان ضداسلامی معتقد است و یا اینکه اشتباه کرده است؟» با توجه به اینکه کسروی از سادات بود و سالها در مدرسة علمیه طالبیه تبریز به تحصیل علوم دینی پرداخته بود، سید تصمیم گرفت،‌ تمام تلاش خود را مبنی بر اصلاح او انجام دهد، و بالاخره در حالیکه آرامش و اطمینان در نگاهش موج می زد، به اتاق کسروی می رفت. صدای قاطع و محکم نواب که در آن زمان 20 سال  بیشتر نداشت، در اتاق پیچید: «دلیل شما بر اینکه به اموات و مردگان حتی پیامبر (ص)، ائمه (ع) و دیگران نباید احترام گذاشت، چیست؟ در صورتی که فطرتاً انسان سلیم، به هادی ورهبرخویش، احساس ارادت و محبت می کند،‌ و این احساسات درزمان حیات و وصال محبوب انسان به صورتی جلوه گر شده و در زمان غیبت و مرگ آن به صورت احترام بر آثار آن نمودار می شود؛ و انسان به حکم عاطفه بر گذشتگان خصوصی و اولیائی که عصر گرانبهای خود را صرف نجات بشریت از سیاه چال بربریت نموده اند.اشک مهر ریخته و بر عتبه بوی آنها می شتابد.»

سخنان نواب ترس و دلهره ای در دل کسروی ایجاد نمود، او برای فرار از استدلالهای شاگرد بزرگ علامه بدون اندیشه، نسبت ناروایی به قرآن داده و گفت: «مگر شما قرآن نخوانده اید که فرموده است:‌« لا تکرموا امواتکم» - مردگانتان را احترام نکنید- دیگر نواب یقین پیدا کرد که سخنان و ادعاهای کسروی وسیله ای برای اغفال جوانان است. خشم رنگ چهره اش را تغییر داد، و با جذبه ای خاص به او گفت: «چنین جمله ای در قرآن نیست.» کسروی در پاسخ نواب با شتاب و نگرانی گفت: «ببخشید، جسارت شد، شوخی کردم.»

 

آغازمناظره 

بار دیگر نواب برای ملاقات او به کلوپی به نام «باهماد آزادگان» که متعلق به شخص کسروی بود، رفت. ساعت 2 بعدازظهر سید وارد سالن شد، داور مسابقه والیبال بر روی چهارپایه ای ایستاده بود، با آرامش از او خواست که از روی چهار پایه پایین بیاید؛ درمیان نگاه حیرت زدة مردم سید بالای صندلی رفت و سخن خود را آغاز نمود: «فردی به نام کسروی مطالبی می گوید، که این سخنان باعث شده،‌ بهترین نیروهای فعال ما را از جامعه جدا کند،‌و آنها هیچ فکری یا اندیشه ای راجع به جامعه و مملکت در مغزشان رشد نکند حالا من آمده ام اینجا تا از نزدیک با شما صحبت کنم؛ اگر برادری هست که گمان می کند، من در اشتباه هستم و سخن او حق است بیاید، و نسبت به گفتارمن اعتراض نماید، و اگر خود در اشتباه است، ما تلاش می کنیم که او نسبت به مسأله آگاهی پیدا کند.«سکوت سنگینی فضای سالن را فرا گرفت، سید رو به حاضران کرد و گفت: من تا ساعت 7 بعدازظهر در میان شما هستم، می توانیم با یکدیگر صحبت کنیم.»

در طول این مدت مردم با اشتیاق به سخنان سید گوش می دادند، ساعت 7 کسروی وارد سالن شد؛ سید سخنانی را که برای حاضران ایراد فرموده بود، بار دیگر در پشت تریبون به کسروی گفت. از آن روز سید در تمام جلسات کسروی شرکت نمود؛ در یکی از مذاکرات نواب در مورد «وحدت میان مسلمین» نظر کسروی را پرسید؛ او در پاسخ گفت:‌ «اصلاً در مورد مسائل اجتماعی، مذهب نمی تواند، نقشی داشته باشد؛ به طوریکه سرانجام در آخرین جلسه ارتداد کسروی برای نواب مسلم گشت؛ آنگاه با جسارت به او گفت: «من به تو اعلام می کنم، که تو را به عنوان یک مانع نسبت به مذهب و حتی نسبت به مملکت خود می دانم.» کسروی نیز که از مباحثه با نواب به تنگ آمده بود؛ در پاسخ او با عصبانیت فریاد زد: «ما گروه رزمنده داریم.» و به افرادی که در کنارش ایستاده بودند؛ اشاره نمود. (همیشه بیش از 10 نفر مسلح همراه او حرکت می کردند؛ و در صورت لزوم با مخالفان وی برخورد می نمودند.)

 

نهضت فدائیان اسلام 

طولی نکشید که نواب برای اجرای طرح بزرگ و آسمانی و تهیه اسلحه به نزد آیه ا... محمد حسن طالقانی رفت، ‌و از ایشان درخواست پول نمود. تا به وسیله آن اسلحه ای تهیه نماید. البته مدتی قبل یک شمشیر از چهار راه گلوبندک خریداری کرده بود، ولی با به دست آوردن پول، اسلحه ای از نوع نوقان فراهم نمود. و اینگونه با 400 تومان که اندوخته یک شخصیت متقی و پاک بود، اساس یک انقلاب مقدس و یک حرکت مذهبی پایه گذاری شد، روز 8 اردیبهشت ماه سال 1324 درچهار راه حشمت الدوله موعد انتقام از مرتدین بود. هوای خنک بهاری، جای خود را به گرما می سپرد؛ نواب در گوشة خیابان نزدیک خانه کسروی ایستاد و با خود گفت: «سزای اهانت به مقدسات اسلام مرگ است.» چند لحظه بعد کسروی ازخانه خارج شد؛ ناگهان نواب با سرعت دستش را از زیر عبا بیرون آورد؛ و به طرف کسروی شلیک نمود؛محافظان ,هراسان اسلحه ها ی خودرادرآوردند,اماصدای رعدآسای نواب آنهارادر جایشان نگه داشت : «امروز، روز انتقام است. اگر جرأت دارید، تیراندازی کنید.» در همین لحظه دو پاسبان شتابان به آنجا رسیدند؛ و او را از پشت گرفتند.

متأسفانه تلاش حماسه ساز تاریخ بی نتیجه ماند؛ و نواب پس از یک هفته بازداشت به دلیل سیاستهای دولت و فشار مردم با ضمانت یک بازرگان به نام اسکوئی و قرار 12000 تومان آزاد شد. اما روح خروشان سید آرام ننشست، و فعالیتهایش را به سوی انقلابی پایدار ادامه داد. با آغازجلسات ارشاد و آموزش افراد، دوستان و یاران قدیمی نواب، «سید حسین امامی، خلیل طهماسبی و...» نیز به او پیوستند. درمدت کوتاهی توسط این جمع، گروه بزرگی به نام فدائیان اسلام  بنیان نهاده شد که سرانجام این گروه کسروی را در تاریخ 20/10/1324 به کیفر اعمالش رساندند؛ و انجام این فریضة الهی روح متلاطم نواب را به ساحل رضای باریتعالی رساند.

 

منبع : نرم افزار فدایی